کـوتـاه مـی گـویـم
” دوسـتتـــ دارمـــ ”
اما..
از دوست داشـتـنـت،
کـوتـاه نـمـی آیم…
.
.
.
عشق را رنگ آبی زدم، دوست داشتن را قرمز، نامردی را سیاه، دروغ را سفید،
ولی نمیدانم چرا به تو که میرسم نمیدانم مهربانی چه رنگی است؟
.
.
.
زمانی تمام آرزویم بودی و بودنت تمام زنگیم.
اما حالا چشم های ترا میبینم که جز او کسی را نمی بیند
حتی اشک های شبانه ام حتی نفس های بریده ام
حتی رگی که برای راحتی خیالت با تیغ دوست شد.
.
.
.
غم دوری از چشات منو آخر میکشه به خودم میگم میای بیخودی دلم خوشه
بیخودی فکر میکنم یه روز از راه میرسی
دوباره میبینمت توی اوج بیکسی
بیخودی منتظرت لب جاده میشینم بیخودی هر ثانیه تو رو از دور میبینم
بیخودی دلم خوشه به دوباره دیدنت ساعتو کوک میکنم لحظه ی رسیدنت
بیخودی حروم میشن لحظه هام به پای تو
تو که دوسم نداری از خیال من برو
غم دوری از چشات دلمو میلرزونه بی ستاره شدم و هیچکسی نمیدونه
.
:: برچسبها:
مطالب ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2